هفت وادی سلوک

اهل تصّوف و عرفان برای رسیدن به مقام کمال و وصل، راههایی دارند که آن را طرق سیر و سلوک می خوانند و معتقدند که انسان واقعی کسی است که این راه را مرحله به مرحله و منزل به منزل طیّ نموده به پایان آن رسیده باشد.

هفت وادی سلوک

اهل تصّوف و عرفان برای رسیدن به مقام کمال و وصل، راههایی دارند که آن را طرق سیر و سلوک می خوانند و معتقدند که انسان واقعی کسی است که این راه را مرحله به مرحله و منزل به منزل طیّ نموده به پایان آن رسیده باشد.

اهل تصّوف و عرفان برای رسیدن به مقام کمال و وصل، راههایی دارند که آن را طرق سیر و سلوک می خوانند و معتقدند که انسان واقعی کسی است که این راه را مرحله به مرحله و منزل به منزل طیّ نموده به پایان آن رسیده باشد. ولی بعضی از عرفا عقیده دارند که انسان بر حسب استعداد می تواند بدون آن که بعضی از این مراحل را طیّ کرده باشد به سرمنزل مقصود برسد. یعنی در واقع چند منزل یک منزل بنماید. ولی این بسته به توفیقات غیبی است. والّا به حکم نردبان پله - پله تاکسی مراحل پائین را نپیموده باشد به مقامات بالاتر نمی تواند برسد. این مراحل و منازل را عرفا و مشایخ بزرگ هر کدام به طوری معیّن نموده اند که از یکدیگر متفاوت است.
ما در اینجا طریق سیر و سلوک را به طوری که یکی از عرفای بزرگ ایران شیخ فریدالدّین عطّار در کتاب مشهور خود موسوم به «منطق الطیّر» بیان نموده است، به طور اختصار از نظر خوانندگان گذرانده مسئلت می نمائیم که در طی این طریق توفیقات الهی شامل حالشان باشد. به عقیده عطّار سیر وسلوک هفت وادی است بدین قرار:

1- طلب
2- عشق
3- معرفت
4- استغنا
5- توحید
6 – حیرت
7- فقرو فنا

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰
آوینی چه حرفی برای امروز ما دارد؟

شهید آوینی کدام جزوه هنر متعهد را خوانده بود؟ پای درس کدام استاد هنر اسلامی زانو زده بود؟ او چه میزان از وقتش را صرف پژوهش درباره هنر اسلامی کرده بود که امروز نه تنها آثارش به عنوان مصادیق هنر اسلامی شناخته می شود که حتی نگاه و نظر او یکی از معیارهای تمیز دادن هنر اسلامی و متعهد از غیر آن است؟

امروز کمتر فرد دلسوزی است که دغدغه هنر اسلامی نداشته باشد و البته کمتر کسی است که از شهید سید مرتضی آوینی به عنوان یکی از مصادیق این نوع هنر نام نبرد. اما چه چیز او را بدین جایگاه رساند و کدام اشتباه عرصه هنر ما را در بازتولید این نگاه کم توفیق کرده است؟ 
 
سید مرتضی آوینی اعتقاد داشت «آنچه که انسان می نویسد همیشه تراوشات درونی خود او است- همه هنرها اینچنین اند کسی هم که فیلم می سازد اثر تراوشات درونی خود  اوست- اما اگر انسان  خود را در خدا فانی کند آنگاه این خداست که در آثار ما جلوه گر می شود.» طبیعی است چنین شخصی بیش از آنکه در تلاش باشد تا آثارش را اسلامی کند، سعی می کند خودش مسلمان باشد و نتیجه همین تقید به شریعت است که آثار و نگاه او را اسلامی میکند. عجیب نیست که این سید بزرگوار در جواب کسی که برای ورود به فیلمسازی از او مشورت می خواهد می گوید برو اسرار الصلاه بخوان! آخر یکی نبود بگوید اسرار الصلاه را چه کار به دکوپاژ و میزانسن مومن خدا! البته از این یکی ها امروز زیادند و بیش و پیش از آنکه در بند تربیت هنرمند مسلمان باشند در قید تولید آثار اسلامی هستند؛ و تازه اینها خوب های عرصه هنر این مملکتند.
 
 در جستجوی حقیقت، پایبند وظیفه
 
شهید سید مرتضی آوینی دنبال حقیقت بود و رسیدن به این هدف برای او از چنان اهمیتی برخوردار بود که سرک کشیدن هایش به عوالم مختلف هنری نتوانست او را از این مسیر جدا کند. کسی که اعترافش به گذاشتن ریش پروفسوری و سبیل نیچه ای معروف است، وقتی به حقیقت رسید دست از آن بر نداشت و تعارفات و مشهورات معمول فضاهای هنری موجب نشد که قدر این شاهد تازه وصال داده را نداند. همسر این شهید بزرگوار در اینباره چنین می گوید: «یک خصوصیت واحدی است که دو مرحله  زندگی آقامرتضی، یعنی قبل از انقلاب و بعد از انقلاب تا شهادت را به هم وصل می کند. از وقتی من مرتضی را شناختم دنبال حقیقت بود. تحولات کوچک و بزرگ سیاسی، اجتماعی، حتی هنری و ادبی قبل از انقلاب، جست وجوی او را بی جواب می گذاشت. خیلی هم سرش به سنگ خورد. خیلی چیزها را تجربه کرد. همین تجربه ها بود که وقتی با حضرت امام آشنا شد، ایشان را شناخت و به سرچشمه رسید. چیزی که سال ها به دنبالش بود، در وجود مبارک حضرت امام پیدا کرده بود.» و حقیقت طلبی یکی از گمشده های امروز فرهنگ و هنر ماست.
 
اما حقیقت که کشف گردد دیگر چیزی جز وظیفه ای که آن حقیقت بر دوش انسان می گذارد نمی ماند که کسی چون آوینی دنبالش بدود: «با شروع کار جهاد سازندگی در سال 58 به روستاها رفتیم که برای خدا بیل بزنیم. بعدها ضرورت های موجود رفته رفته ما را به فیلمسازی برای جهاد سازندگی کشاند. در سال 59 به عنوان نمایندگان جهاد سازندگی به تلویزیون آمدیم و در گروه جهاد سازندگی...مشغول به کار شدیم..»
 
روایت فتح از دل همین وظیفه گرایی در آمد. سوره به یاد ماندنی در همین چارچوب متولد شد و بالید. حتی در همین فضا بود که سید به روایت «فتح خون» نشست و در همین مسیر بود که مین عتیقه فکه نردبان عروج آقا مرتضی شد. برخی از مدیران فرهنگی ما را کدام وظیفه بر زمین مانده به میز و صندلی فرهنگ چسبانده و هنرمندان ما در کتابها و فیلمهای خود دنبال انجام کدام وظیفه اند؟!
  
 آوینی خودش را آتش زد
 
کسی که چند خط قلمی کرده باشد و دو زار نظریه فلسفی داده باشد می داند که پا گذاشتن بر این تراوشات ذهنی و آثار فرهنگی چقدر سخت است و جانکاه. کاری که شهید آوینی در کمال شوق انجام داد و خود را شکست. «با شروع انقلاب حقیر تمام نوشته های خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستان های کوتاه، اشعار و .... در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که «حدیث نفس» باشد ننویسم و دیگر از خودم سخنی به میان نیاوردم. هنر امروز متأسفانه حدیث نفس است و هنرمندان گرفتار خودشان هستند. »
 
دور از ذهن نیست کسی که نوشته های امروزش از چنین قوامی برخوردار است حتما چیزهایی که در گونی ریخته و سوزانده نیز بی بهره از این استحکام نبوده اند، اما سید شهیدان اهل قلم پا گذاشت بر روی همه این منیت ها تا پاس حقیقتی که به آن رسیده بود را داشته باشد.
 
آه که اگر هنرمندان و اهالی فرهنگ ما خود را از میان برداشته بودند چه بهشتی می شد سرزمین فیروزه ای هنر ما و آه که اگر نگارنده خود را از میان برداشته بود چقدر حق این شهید بزرگوار در این مطلب بیشتر ادا می شد!
 
 هنر شناس دور از التقاط
 
اما یک چیز دیگر هم در رسیدن شهید آوینی به این جایگاه در هنر انقلاب موثر بود. او اهل التقاط نبود و هنر ما امروز عجیب نیازمند درک درست و صحیح از هنر است. نسبت هنر و دین، رابطه هنر تکنولوژیک و تعهد و... از جمله مواردی است که هنوز درک درستی از آن بدست نیامده است و همین امر موجب سیاستگذاری ها و تصمیمات تعجب برانگیزی شده که بعضا در عرصه فرهنگ و هنر شاهد آن هستیم. آوینی اگر به تمدن غرب می تازید ابتدا آن را و هنر متکی بر این تمدن را شناخته بود. مثلاً می دانست که سینمای غرب یعنی چنگ زدن به شهوت مخاطب برای فروش بیشتر، و از طرفی نیز باور داشت که سینما ماهیتاً بدون مخاطب معنا ندارد. بنابراین امیدش به فطرت مخاطب بود نه اینکه مثل برخی از مدیران امروزی کلا بی خیال مخاطب شود. سینمای مخاطب خاص، سینمای معناگرا و... که امروز از جیب نشناختن سینما و ماهیت آن بیرون زده است چیزی است که 20 سال پیش شهید آوینی هشدار داده بود. در مورد ادبیات نیز آوینی شناختی دقیق داشت؛ مونتاژ نیز و گرافیک و نقاشی نیز. او معتقد بود که هنر چیزی جز این ابزارهای تکنولوژیک است و تا هنر را نشناخته و به باطن آن دست پیدا نکرده باشی، سر و کله زدنت با دوربین و بوم و قلم تو را به حقیقت رهنمون نخواهد شد. و اصلا مگر می شود انقلابی که همه چیز را دوباره تعریف کرده است در عرصه هنر حرفی نو و ریشه ای نداشته باشد؟
 
شهید آوینی هنر را شناخته بود و می دانست که هنر با تعهد چه نسبتی دارد، با تکنولوژی ، با مخاطب، با انقلاب چه نسبتی دارد و همین موجب می شد که دنبال وصله پینه کردن اینها با هم نباشد؛ همین هم نظریات هنری او را ماندگار کرده است. نظریاتی که چشیدن طعمش حلاوتی نو در جان آدمی جاری می کند.
 
 دست به یقه با غرب در دامنه آتشفشان
 
کسی که حقیقت را در انقلاب و امام یافته بود طبیعی است که شناخت دقیقی نیز از ضد این حقیقت داشته باشد.
آقا مرتضی همان قدر که به امام عشق می ورزید از شیطان بزرگ متنفر بود و البته این تنفر بغضی آگاهانه و از سر شناخت بود. او غرب را شناخت و هنر بازیچه دست غرب را نیز و همین امر موجب شد تا (در اکثر موارد) یکه و تنها در برابر این مار خوش خط و خال بایستد و هیچ جور کوتاه نیاید. رسوا کردن هنر روشنفکرزده و بریده از مردم و پریده در دامان غرب یکی از رسالتهایی بود که شهید آوینی برای خود تعریف کرده بود و غریبانه به انجام آن می پرداخت. هنرمندان امروز ما نسبتشان را با غرب و هنرش چگونه تعریف میکنند؟

  • ۹۱/۰۱/۲۹
  • سید مهدی سجادی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی