هفت وادی سلوک

اهل تصّوف و عرفان برای رسیدن به مقام کمال و وصل، راههایی دارند که آن را طرق سیر و سلوک می خوانند و معتقدند که انسان واقعی کسی است که این راه را مرحله به مرحله و منزل به منزل طیّ نموده به پایان آن رسیده باشد.

هفت وادی سلوک

اهل تصّوف و عرفان برای رسیدن به مقام کمال و وصل، راههایی دارند که آن را طرق سیر و سلوک می خوانند و معتقدند که انسان واقعی کسی است که این راه را مرحله به مرحله و منزل به منزل طیّ نموده به پایان آن رسیده باشد.

اهل تصّوف و عرفان برای رسیدن به مقام کمال و وصل، راههایی دارند که آن را طرق سیر و سلوک می خوانند و معتقدند که انسان واقعی کسی است که این راه را مرحله به مرحله و منزل به منزل طیّ نموده به پایان آن رسیده باشد. ولی بعضی از عرفا عقیده دارند که انسان بر حسب استعداد می تواند بدون آن که بعضی از این مراحل را طیّ کرده باشد به سرمنزل مقصود برسد. یعنی در واقع چند منزل یک منزل بنماید. ولی این بسته به توفیقات غیبی است. والّا به حکم نردبان پله - پله تاکسی مراحل پائین را نپیموده باشد به مقامات بالاتر نمی تواند برسد. این مراحل و منازل را عرفا و مشایخ بزرگ هر کدام به طوری معیّن نموده اند که از یکدیگر متفاوت است.
ما در اینجا طریق سیر و سلوک را به طوری که یکی از عرفای بزرگ ایران شیخ فریدالدّین عطّار در کتاب مشهور خود موسوم به «منطق الطیّر» بیان نموده است، به طور اختصار از نظر خوانندگان گذرانده مسئلت می نمائیم که در طی این طریق توفیقات الهی شامل حالشان باشد. به عقیده عطّار سیر وسلوک هفت وادی است بدین قرار:

1- طلب
2- عشق
3- معرفت
4- استغنا
5- توحید
6 – حیرت
7- فقرو فنا

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

مولود خانه ی خدا ، محبوب خدا ، به سوی خانه ی خدا قدم بر می دارد.

دیوار ها ، دستان ترک خورده شان را بالا آورده اند تا در هیاهوی رفتن او ، تلاشی برای نرفتنش کرده باشند.

کوچه های آشنای کوفه ، اشک می ریزند.

مناجات عاشقانه ی مولا ، ریسه های نورانی این کوچه های تاریک بود و قدم های مهربانش ، فرش با شکوه خاک.

شب های کوفه ، جمله جمله از آفتاب حضور او نورانی می شد ؛ وقتی انبان سخاوت بر دوش ، دستان نیاز را سیراب می کرد، کوفه دردهایش را بر شانه ی این مرد سبک می کرد و تنهایی هایش با حضور او مأنوس بود.

کوفه ، بر قامت مولا ایستاده بود ، بی آنکه یکبار از خود بپرسد :

این کیست که مرا این چنین تاب آورده است ؟!

این کیست که ناله ی یتیمان مرا پاسخ داده و نگذاشته هیچ تهی دستی بی پناه بماند؟!

کیست که از فانوس های روشن هدایتش شهر روشن شده است و خطبه های آسمانی اش ، بهشت را بشارت می دهد؟!

او می آید ؛ تنها و استوار.خود ، تنها سایه سار وسعت خویش است. او نیامده بود که بماند.

او پرنده ترین نسل آدم بود. چگونه می توانست در اسارت خاک بماند؟!

زهراگین ترین شمشیر ، به دستان شقی ترین انسان ، انتظار او را می کشید.

انتظار حیدر خیبر شکن را.

باید برود؛ پس ضربت شمشیر را مرهم زخم هایش می داند ؛ اگر چه هیچ کس معنای لبخند مولا در خضاب خون سرش و سرودن «فزت و رب الکعبه» را نتواند بفهمد ؛ اگرچه هیچ کس نتواند لذت مرگ را در نظر مولا درک کند که چرا مولا انتظار مرگ را می کشید؟!

  • ۹۱/۰۵/۲۱
  • سید مهدی سجادی

نظرات (۱)

  • پوریا ( رز30یاه )
  • سلام با افتخار لینک شدین

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی