بسماللهالرحمنالرحیم
برای روشن شدن تأثیر روح در حرکات ورزشی و اینکه روشن شود انسانها میتوانند با ورزش روح خود را رشد بدهند، در ابتدا مثالی میزنم تا موضوع در خود شما نیز قابل لمس باشد.
هرکس بدنش را در اختیار بگیرد، زندهتر است
مثلاً: وقتی من دستم را بالا میآورم، این دست مرا چه کسی بالا میآورد؟! معلوم است که خود من؛ حالا اگر من بمیرم، دستم را نمیتوانم بالا بیاورم، چرا؟! چون «من» دیگر در بدنم حاضر نیستم. «من» اگر در بدنم حاضر نباشم، این بدن حرکت ندارد؛ پس انسان زنده به کسی میگویند که بتواند بدنش را در اختیار خودش بگیرد؛ حالا انسانِ زندهتر به چه کسی میگویند؟ به کسی که بدنش را بیشتر و بهتر بتواند در اختیار خودش بگیرد. انسانِ مرده کسی است که بدنش در اختیارش نیست و انسان زنده کسی است که بدنش در اختیارش است؛ و انسانِ زندهتر کسی است که بدنش بیشتر و بهتر در اختیارش است. بعضیها چرا از نظر ظاهرِ بدن، شکل و ترکیب مناسبی ندارند؟! چون بدنشان تا حدّی در اختیارشان نیست. گفت:
انـدر گـذری اِشکمـی را دیــدم
بعد از دوسهروز صاحبش پیدا شد
چنین آدمی، تماماً هیکلش در اختیارش نیست و روح او نتوانسته بعضی از قسمتهای بدنش را در اختیار بگیرد و بههمین جهت بدن خوش ترکیبی ندارد؛ در حالیکه روح انسان همیشه زیباست. و قرآن میفرماید: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّیها»،[1] یعنی «سوگند به روح و آنهمه تعادل و زیبایی»؛ پس روح همة انسانها زیباست، و اگر زمینه ظهور روح در بدن فراهم شود، همه بدنها – در عین تنوّع- زیبا خواهند بود. ولی بهعنوان مثال در دوران جنینی اگر روح نتواند بدن مناسب خودش را بسازد، وقتی متولّد میشود، بدنش مناسب روحش نیست، ولی اگر در دوران جنینی شرایطش مناسب بود و مادر از نظر روحی و جسمی و از نظر تغذیه شرایط مناسبی داشت، روح جنین بدن خوبی برای خود بهوجود میآورد. و لذا آن بدن نمایش روح خواهد بود و چون اصلِ خلقتِ روح زیبا و متعادل است، بدن هم زیبا و متعادل خواهد بود.
بدنهایی که مانع ظهور زیباییهای روحاند
اگر روح کسی بر بدنش حکومت نکند، روح او اسیر بدن است و میلهای بدن تکلیف روح را تعیین میکنند. چنین آدمی از ظهور زیباییهای روح در بدنش محروم میشود. اگر روح نتوانست در بدن حکومت کند، شکم هر جا دلش خواست میرود و روحِ بیچاره هم دنبال شکم راه میافتد و دیگر فرماندة واقعی که باید روح باشد، از فرماندهی عزل شده و در زندان میلهای بدن قرار میگیرد.
شما تا نمردهاید میتوانید بدنتان را تدبیر کنید و زیباترین بدن را برای خود بسازید، ولی اگر روحتان را بر بدنتان حاکم و مسلّط نکنید، دنبال هوسهای بدنتان راه میافتید و هر چه بدن خواست میخورید، آن وقت قلب و ریه و شکم و بقیة بدنتان پر از چربی میشود و تبدیل به یک انسان تنبل میشوید، یعنی در نتیجة تنبلی اوّلیه، تنبلی ثانویهای برای خود به وجود میآورید و آن تنبلی همینطور ادامه خواهد یافت. روحِ بیچاره هم همینطور روز به روز بیشتر اسیر بدن میشود.
وقتی روح بر بدن حاکم باشد
حالا اگر بدن تابع روح باشد، یعنی روحتان حاکم بر بدنتان باشد، چقدر غذا میخواهد؟ هر قدری که روح، بدن خودش را بتواند زیبا نگه دارد، چون روح زیباست، امّا اگر بدن بر روح حکومت کند، چقدر غذا میخواهد؟ هر قدر به او غذا بدهی، وقتی سیر شد باز هم میخواهد، چون حرصِ خوردنش تمام نمیشود. وقتی حرصِ خوردن به میدان باشد، انسان سیر نمیشود. به شکمت میگویی: ای شکم! آیا بس است؟ میگوید: نه باز هم غذا میخواهم. حالا اگر روح حاکم باشد، به اندازهای که بدنش غذای مناسب را بخورد، میگوید بس است، دیگر غذا نمیخواهم، ناخودآگاه میبیند به موقعاش سیر است. مثلاً روزی که عاقلانه و روی حساب ورزش میکنید و در حین ورزش تمرکز روی بدنتان را از دست نمیدهید و وقتی هم سر سفرة غذا نشستید از آن حالت تمرکز خارج نشدید، آن مقدار غذای مورد نیاز بدنتان را میخورید و حرصِ غذای بیشتر را ندارید، ولی روزی که روی حساب ورزش نمیکنید و فقط به فکر بردن و نگران باختن هستید، بیحساب هم غذا میخورید. به همین جهت است که باید عرض کنم، اگر ورزش جهت و هدف صحیحی نداشته باشد نهتنها نفع ندارد، بلکه ضرر هم دارد. نمونهاش هم آدمهایی که فقط ورزش میکنند که زورشان زیاد شود، پس از مدّتی یک هیکل بدقواره، همراه با انواع بیماریها دارند.
ورزش یکی از روشهایی است که میتوان از طریق آن، روح را بر بدن حاکم کرد. البته به شرطی که در ورزشکردن جهتگیری شما این باشد که روحتان بر بدنتان حاکم باشد.
چگونه روح را بر بدن حاکم کنیم؟
تمرکز روح در حین حرکات ورزشی و در کنار تمرینات منظم میتواند بدن را در اختیار روح بیاورد و همة انضباطهایی را که روح برای بدن تصوّر میکند در بدن بهوجود آورد. البته باید قصدتان از ورزش تسلّط پیدا کردن بر بدنتان و بر میلهای افراطی آن باشد. ولی اگر هدفتان قوی شدن بدن و خودنمایی شد، از ورزش کردن هیچ نتیجهای نمیگیرید، نه روحتان عالی میشود نه بدنتان در اختیار روح میماند و نه قلبتان صیقل میخورد.
وقتی روح را جهت ندهید و فقط بدن را حرکت و تمرین بدهید، حرص غذا خوردن را نمیتوانید کنترل کنید. ولی وقتی روح را جهت دادید، بدن را که مانع روح است میتوانید از طریق تمرین و فرمانهای دائمی که به آن میدهید، به کنترل و تسلّط خود در آورید. یعنی با این هدف که روحتان را بر بدنتان حاکم کنید تا بر بدنتان نظر داشته باشید، وارد تمرینات میشوید نه اینکه صرفاً هدف از تمرینات این باشد که بدنتان خوشترکیب و خوشاندام شود. کسی که ورزش میکند تا اندام زیبا پیدا کند، پس از مدّتی اندامش بد ترکیب میشود. یعنی وقتی 50 ساله شد اینهمه ورزش و تمرینی که داشت بینتیجه و بیثمر میشود. شاید بگویید که چون دیگر ورزش نمیکند اینجور شده است. بله درست میگویید ولی باید روح طوری آماده میشد که وقتی این ورزشکار در 50 سالگی میخواهد غذا بخورد براساس روحی غذا بخورد که آن غذا خوردن، بدن مناسب روح و زیبایی یک انسان را تنظیم کند.
اگر روحتان بزرگ و با همّت شود ناخودآگاه غذایی که میخورید، در بدنتان بر اساس روحتان تنظیم و تقسیم میشود. روحی که جهت ندارد به هر عضوی به اندازة مناسب غذا نمیرساند، به همین جهت ملاحظه میکنید یک دفعه گردن طرف بسیار نازک و شکمش بزرگ شد.
اگر روحتان مدیر تنتان شد به هر جا بیشتر کار میکند غذای بیشتر و مناسبی میدهد، مثلاً شکم که کار کمتری میکند، پس غذای کمتری به آن میدهد و به ماهیچههای دست و پا، غذای بیشتری میدهد، و در نتیجه میبینید انسان شکم ندارد، ولی ماهیچههای دست و پایش خوب است. ولی روحی که به جهت نداشتن تمرکز ناتوان بود به کمر و شکم چربی بیش از حد میدهد و به ماهیچههای پا غذای کمتری میدهد، آن وقت تناسبی بین شکم و ماهیچهها وجود ندارد.
نتایج حاکمیت روح بر بدن
اگر توانستید روحتان را مدیر و حاکم تن بکنید، دو نتیجه دارد؛ یک نتیجه موقّت دارد که بدنتان منظم میشود و یک نتیجة دائم دارد که بعد از مدّتی ارادهتان قوی میشود و بر بدن و میلها و حرصهای افراطی آن حکومت میکند و نهتنها به اندازهای که هر عضوی نیاز دارد غذا میدهد بلکه دیگر تحت تأثیر هوسهای خود قرار نمیگیرد و قلبش برای فهم مسائل معنوی و توحیدی آماده میشود.
انسان مؤمن، اولاً؛ روحش را اسیر بدن و شهوت نمیکند، ثانیاً؛ بدنش را به کار میگیرد و نمیگذارد تنبل باشد، این بدن را به کار میگیرد برای اینکه روحش بزرگ و عالی شود.
دائم توجّه داشته باشید که چرا ورزش میکنید؟ آیا میخواهید برای دیگران قیافه بگیرید یا میخواهید بر بدنتان مسلّط شوید و اجازه ندهید بدنتان بر شما حکومت کند و ارادهتان قوی شود؟ اگر اراده قوی شد، بدن تحت تسلّط شماست، حرصِ غذا خوردن کنترل میشود و به قدر نیاز غذا میخورید. اینجاست که مقدار نیاز را خود روح به جهت آن شعور معنوی و خدادادی که دارد، تعیین میکند. گاهی وقتها میبینید دلتان غذا میخواهد، هر چند میدانید که سیر هستید و بدنتان نیاز به غذا ندارد، ولی دلتان میگوید غذا میخواهم، این حرص و شهوت است که میگوید غذا میخواهم، ولی روح میداند که نباید بخورد، چون نیاز ندارد. حرص میگوید باید غذا بخوری چون بالأخره باید بخوری. وقتی میتوانی از دست این حرص نجات پیدا کنی که روحت عالی شود، وگرنه مینشینی غذا میخوری.
وقتی روح، بزرگ و متعالی شد میتواند از حرصها و میلهایِ بیجا رها شود. بهعنوان مثال؛ روحِ بزرگ حاضر نیست به نامحرم نگاه کند، هرچند شهوتش بگوید نگاه کن. بین شهوت و روح جنگ و نزاع است، وقتی چشمت به نامحرم افتاد شهوت میگوید: ادامه بده، روح تربیت شده میگوید: حرام است. اگر تمرین کردی که نگاه نکنی، دفعات بعد به راحتی نگاه نمیکنی و بر میل شهوانیات مسلّط میشوی. موضوع تسلّط بر سایر میلها هم همینطور است. باید راه کنترل میلها را پیدا کنیم، و ورزش در این راه میتواند به ما کمک کند.
نتیجة دیگر ورزش این است که مقاومت بدن را در برابر فرمان روح کم میکند. اگر خوب ورزش کردی و به خانه رفتی و دیدی لیوان آب در چند متری شماست، حالا اگر به مادرت که نزدیک لیوان است گفتی لیوان آب را به من بدهید، تو در ورزش مردود شدهای! چون عموماً کسی که نمیتواند بر بدنش حکومت کند، در کارهای عادیِ زندگی که خودش میتواند انجام دهد به دیگران دستور میدهد، چون بدنش بیحال و تنبل است و فرمان روحش را نمیپذیرد. او قدرت فرمان دادن به این بدن را در خود رشد نداده است، در حالی که کسی که ورزش میکند نباید بدنش در مقابل روحش قدرت مقاومت داشته باشد و در فرمان دادن به بدنش ناتوان باشد و به دیگران دستور بدهد که کارهای مرا انجام دهید.
شخصی نزد پیامبر اکرم«صلواةاللهعلیهوآله» آمد و گفت: «چه کار کنم تا به بهشت بروم؟» پیامبر اکرم«صلواةاللهعلیهواله» فرمودند: «به کسی دستور نده و کارهای خودت را خودت انجام بده» او تلاش کرد توصیه پیامبر«صلواةاللهعلیهوآله» را عمل کند. در یکی از جنگها وقتی سوارِ بر اسب در حال جنگیدن بود و در حالیکه شمشیرش به دست راستش بود، دشمن دست راستش را قطع کرد. دست و شمشیر روی زمین افتاد. خواست به کسی دستور بدهد که شمشیر مرا بردار و به دست چپ من بده تا در حالی که سوار بر اسب هستم جنگ را ادامه دهم، یکدفعه یادش آمد که تصمیم گرفته به کسی دستور ندهد. خودش با زحمت بسیار از اسب پیاده شد و شمشیر را به دست چپ گرفت و سوار اسب شد و جنگ را ادامه داد و بعد از جنگ خوشحال بود که در آن حال هم نصیحت پیامبر اکرم«صلواةاللهعلیهوآله» را عملی کرده، هم به خوبی جنگیده است، این آدم به خوبی از عهده حکومت و تسلّط بر بدنش برآمده و پیامبر اکرم«صلواةاللهعلیهوآله» شرط نجات او را همین نکته میدانستند.
نکتة آخر اینکه: وقتی روح بزرگ شد، تصمیمهای سبک و بیهوده نمیگیرید. بعضیها آنقدر پست هستند که افتخارشان کار نکردن و از زیر کار در رفتن است. از افتخارات پیامبر اکرم«صلواةاللهعلیهوآله» و ائمه(علیهمالسلام) این است که کار و فعالیت میکنند نه برای اینکه فقط پول درآورند، بلکه کار کردن خودش یک قدرت روحی است. حضرت علی(علیهالسلام) میفرمایند: انتقال دادن سنگها تا نوک قلّهها برای من بهتر از این است که بقیه برای من کار کنند. روح که بزرگ شد انسان دیگر عمل زشت و حرام انجام نمیدهد، چون پوچی و بیهودگی این نوع کارها را میفهمد.
ورزش؛ عامل سیر به عالَم معنا
اگر ورزش کردن مبنای فکری نداشته باشد و فقط بر اساس تحریک خیالات انجام شود، آن نتیجة عالی را بهدنبال ندارد، ولی اگر بدن با تمرکز و تمرینِ ورزشی، حکومت روح را پذیرفت، روحتان به راحتی میتواند با غیب ارتباط پیدا کند. روح حضرت علی(علیهالسلام) میتوانست به راحتی با غیب ارتباط پیدا کند چون حاکم بر بدن بود. چون جسم حضرت دائم ایشان را به طرف خودش نمیکشید و لذا حضرت فرصت سیر به سوی عالم غیب هم داشتند. ورزشکاری که نتواند از طریق ورزش، بر بدن خود حاکم شود و پس از مدّتی بدن بر او حاکم شود، دیگر سیر به سوی عالم معنویت نخواهد داشت.
گفتیم کسی که فقط مشغول بدنش است، چه بخواهد و چه نخواهد گرفتار بدن میشود و در نتیجه روحش اسیر بدن میشود و روح چنین آدمی قدرت پرواز و سیر به سوی عالم غیب را از دست میدهد و دیگر روح بزرگ و عظیمی ندارد. چرا جهان پهلوان تختی این همه عزیز بود؟ برای این که عظمت روحی داشت. او در مسابقات جهانی کشتی وقتی فهمید دست راست رقیبش آسیب دیده است، در آن مدّتی که با رقیبش در حال کشتی گرفتن بود مواظب بود به دست راست او دست نزد. این نوع پیروز شدن بسیار بزرگتر از پیروز شدنهای دیگر او بود و این کارها او را جهان پهلوان تختی کرد. اصلاً او یک عمر تلاش کرد تا بتواند بر بدنش حاکم شود و برای اینکه بر بدنش حاکم شود باید جلو غرایز خود بایستد و آنها را کنترل کند. در راستای حاکم بر بدن خودشدن است که به میدان مسابقه وارد میشود تا بر بدن رقیبش هم حاکم شود، ولی اگر کبر و خودخواهیاش بر او حاکم شد که در واقع کبر و خودخواهیاش قهرماناند و او شکست خورده است؛ اصلاً مسابقههای ورزشی در عرف اهل معنا و پهلوانان حقیقی، یک نحوه تمرین برای تسلّط بر میلهای سرکش خود است. آنها در میدان مسابقه، رقیب را در واقع خودشان میگیرند و تلاش میکنند با همه فنون بر خودشان که میخواهد از دست خودشان در رود پیروز شوند، و بههمین جهت هم پس از پیروزی، متواضعتر میشوند، چون بر کبر خود مسلّط شدهاند.
اگر روحتان را جهت بدهید – با ریاضتهای جسمی و روحی- میتوانید آنقدر قوی شوید که بدنتان را مثل یک پرکاه بلند کنید. حضرت عیسی(علیهالسلام) روی آب راه میرفتند و مهمتر این که آن حضرت و حضرت ادریس به آسمان رفتند. البته چنین قدرتی نیاز به معنویت بسیار دارد، چون حیات مربوط به روح است، روح اگر در بدن نباشد بدن میمیرد. از طرفی؛ حیات واقعی و اصیل از خداوند است حالا اگر روح شدیداً به خدا وصل شود، حیاتش شدید میشود، آنوقت تمام بدن به طور مطلق در دست انسان است. حضرت علی(علیهالسلام) درِ قلعة خیبر را بنا به فرمایش خودشان، با قدرت الهی از جا درآوردند و چهل ذرع پرتاب کردند.[2] اگر با حیّ قیّوم ارتباط پیدا کنید روح و جسمتان هر دو قدرت عجیبی پیدا میکنند و ورزش حقیقی در اسلام برای همین حاکمیت بر بدن و غرایز بدنی از طریق ارتباط با خدای حیّ قیّوم است، در حقیقت هدفمان از ورزش، هموار کردن راه ارتباط با خدای حیّ قیّوم است.
آرزومندم از طریق ارتباط با حیّ قیّوم، ورزشکار قدرتمندی شوید تا در حقیقت به علی(علیهالسلام) اقتدا کرده باشید.
والسلام علیکم ورحمةالله وبرکاته
- ۸۹/۱۰/۲۹