در صدر اسلام افکاری به صحنه آمد که حقیقت اسلام را که رجوع به انسان معصوم بود به حجاب برد. با رحلت پیامبرf چهرهی حقیقی اسلام به حاشیه رفت و دیگر در سطح روابط اجتماعی از آن اسلام خبری نبود، اسلامی که مسلمانان به کمک آن در امور معرفتی و اخلاقی قدم به قدم بالا بیایند و آماده شوند جهت نیل به عالیترین معارف قدسی و فضائل اخلاقی. این اولین نکتهای است که باید مدّ نظر عزیزان باشد. چنانکه مقام معظم رهبری«حفظهالله» میفرمایند:
«مسئلهی غدیر، صرفاً یک مسئلهاى که ما جمع شیعه به آن اعتقاد داریم و یک عده از مسلمانها هم به آن اعتقاد ندارند، این نیست. در نگاه تاریخى به اسلام و در تحلیل تاریخىِ حوادث صدر اسلام، موضوع غدیر - یعنى نصب جانشین- یک ضرورتى بود که اگر آنچنان که تدبیر شده بود - تدبیر رحمانى و الهى، و تدبیر نبوى- عمل مىشد، بدون تردید مسیر تاریخ بشر عوض مى شد و امروز ما در جایگاه بسیار جلوترى از تاریخ طولانى بشریت قرار داشتیم».[1]
آری اسلام نتوانست حقیقت خود را بنمایاند. البته اگر جامعهی اسلامی با مدیریت ائمهh اداره می شد معنایش این نبود که بشر، دوران انتظارى نمی داشت و خود در طول این دوازده نسل، به نهایت مطلوب خود می رسید، بلکه بنا به فرمایش مقام معظم رهبری«حفظهالله»:
«اگر آنطورى که پیغمبر معین کرده بود، امیرالمؤمنین، بعد امام حسن، بعد امام حسین، بعد ائمهى دیگر، یکى پس از دیگرى مىآمدند، باز به گمان بیشتر، بشر نیاز به یک دوران انتظار داشت تا بتواند آن جامعهى آرمانى را تحقق ببخشد.»[2]
وقتی اهلالبیتh از مدیریت جامعه حذف شدند، اسلامی به صحنه آمد که نمیتوانست ابعاد الهی انسانها را قانعکند، امویان و عباسیان جهت رفع نقصِ پیشآمده از یک طرف کتابهای زیادی را از یونان ترجمه و وارد جامعه کردند و از طرف دیگر اسرائیلیات را برای تفسیر دین وارد دین نمودند تا به کمک اندیشهی یهودی، قرآن را تفسیر کنند. مسلمانان عملاً از اوّلیترین نتایجی که میتوانستند از اسلام بگیرند مثل عدالت و آزادی محروم شدند. در حالیکه بنا به تعبیر مقام معظم رهبری«حفظهالله»
«اگر آن دست به دست شدن امانتِ نبوى و گسترش کمّى و کیفىِ متناسب و درست، انجام مىگرفت، امروز بشر این نیازها را گذرانده بود - نیازهاى فراوان دیگرى ممکن بود براى بشر پیش بیاید که امروز ما آن نیازها را حتى نمىشناسیم- آن نیازها ممکن بود باشد؛ اما دیگر اینقدر ابتدایى نبود. امروز ما و جامعهى بشرى، همچنان در دوران نیازهاى ابتدایىِ بشرى قرار داریم. در دنیا گرسنگى هست، تبعیض هست - کم هم نیست؛ بلکه گسترده است، به یک جا هم تعلق ندارد؛ بلکه همه جا هست - زورگویى هست، ولایت نابحق انسانها بر انسانها هست؛ همان چیزهایى که چهار هزار سال پیش، دو هزار سال پیش به شکلهاى دیگرى وجود داشته است. امروز هم بشر گرفتار همین چیزهاست و فقط رنگها عوض شده است.»[3]
وقتی نور اهلالبیتh در حجاب رود چیزهایی جایگزین اسلام میشود که حقیقتاً اسلام نیست. و این اولین حجاب بزرگی بود که اسلام حقیقی را پوشاند. در حالی که اگر چشمها از غدیر برداشته نشده بود، «غدیر» شروع آن روندى بود که مىتوانست بشر را از این مرحله خارج کند و به مرحلهى دیگرى وارد کند.
«آنوقت نیازهاى لطیفتر و برتر و خواهشها و عشقهاىِ به مراتب بالاترى، چالش اصلى بشر را تشکیل مىداد... این پایهها را پیغمبر اسلام بنیانگذارى کرد و براى حفاظت از آن، مسألهى وصایت و نیابت را قرار داد؛ اما تخلّف شد. اگر تخلّف نمىشد، چیز دیگرى پیش مىآمد».[4]
- ۹۰/۰۹/۲۲