خدا جهان را رها نکرده
مردم با پیروزی انقلاب اسلامی و به صحنه آمدن اندیشهی دینی متوجه شدند خدا حافظ دین است و اولیائی را در جهان پروریده تا از آن طریق مردم را از سقوط در ظلمات آخرالزمان محفوظ دارند و نگذارند تاریکی کفر و نومیدی بر جهان غلبه کند. همان خدایی که انسانهایی مثل حضرت روح الله«رضواناللهعلیه» را پروراند بیش از همه حافظ صاحب الأمرg است تا جهان را از ظلمات و نومیدی نجات دهد و امثال امام خمینی«رضواناللهعلیه» خبر میدهند که هرچه دارند از پرتو وجود آن حضرت است. حضرت صادقu فرمودند در زمان غیبت مهدیg از خدا بخواهید معرفت لازم را نسبت به امام زمانتان به شما بدهد و دعا کنید. «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی»[1] خدایا حجت خود را به من بشناسان که اگر او را نشناسم در دین خود گمراه میشوم. با چنین تقاضایی میتوان توقع فرج داشت و متوجه بود در صورت نبود فرج، مغلوب ظلمات آخرالزمان خواهیم شد. طبق فرمایش حضرت صادقu به صراحت میتوان گفت که اگر کسی نتوانست مسألهی معرفت به امام زمانش را درست برای خود حل کند تا نگاهش به وجود مقدس حضرت معطوف شود، باید بگوید: «ظَلَلْتُ عَنْ دینی» از دین خود منحرف شدم. در حالی که هر اندازه نظر به حضرت و معرفت به او عمیقتر باشد حجابها رقیقتر میشود و برعکس، هر اندازه نسبت به آن حقیقت بزرگ کم توجه شویم حجابها غلیظتر میگرد و فرج به تأخیر میافتد. علمِ به وجود حضرت یک حرف است، معرفت صحیح به چگونگی وجود حضرت و راه ارتباط با آن حقیقت برای جامعه و افراد، حرف دیگری است. افلاطون با توجه به مبانی عقلانیاش متوجه وجود حقیقت انسان بود ولی توجه دینی به موضوع نداشت، او تلاش کرد بگوید خبری در عالَم مُثُل هست و انسانها باید نور لازم را از آن جایگاه بگیرند و حکیمان باید با مُثُل ارتباط برقرار کنند. اما چطور؟ از طرفی معتقد بود تا کسی با عالَم مُثُل ارتباط برقرار نکند حکیم نمیشود و از طرف دیگر در مکتب فلسفی خود راهی برای چنین ارتباطی ندارد چون تنها به روش دینی و سلوک الهی میتوان به حجت الهی معرفت پیدا کرد و منور به نور حجت الهی شد، همینطور که اگر شما صد دلیل بر وجود خدا داشته باشید باز دلتان متذکر خدا نیست مگر با توجه قلبی.
اگر کسی بخواهد روحش را در راستای قرب الهی تربیت کند اولاً: باید به مظهری متعالی معرفت داشته باشد. ثانیاً: با توجهِ دائمیِ قلبی به آن حقیقت متعالی با خدا مرتبط باشد وگرنه با تفکر صِرف نسبت به خدا، نمیتواند با خدا مأنوس شد. تفکرِ انتزاعی برای ارتباط با خدا کافی نیست، اُنس با خدا راه و رسم خاصی نیاز دارد که دین خدا و پیامبرانِ او در اختیار بشر میگذارند[2] و از آنجایی که اسلام، یک دین است - نه یک مکتب فلسفی- راه ارتباط با آسمانِ معنویت را برای مؤمنین میگشاید و خبر میدهد «إِنَّ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ»؛[3] کسانى که آیات ما را تکذیب کردند و در برابر آن تکبّر ورزیدند، هرگز درهاى آسمان به رویشان گشوده نمىشود. پس اگر کسی به آیات الهی ایمان بیاورد و بندگی خدا پیشه کند به همان اندازه راه ارتباط با آسمانِ معنویت برایش گشوده میشود. اندیشهی فلسفی تا حدّی میتواند بفهمد حقایقی در عالم هست، ولی روش ارتباط با آن حقایق را دین هموار میکند، پیغمبران واقعیترین شکل زندگی را - که نظر به باطن این عالم دارد- به انسانها نشان میدهند. آنها بشر را راهنمایی میکنند که باید مظاهر مقدس موجود در عالم غیب را بشناسد و از همه مهمتر متوجه انسان کامل به عنوان واسطهی فیض خدا در عالم باشد وگرنه در عین انجام عبادات دینی به مرگ جاهلیت میمیرد.[4] چون ابتدا باید بتوان با مظهر قدسی عالم که افق متعالی انسان است و حیّ و حاضر در عالم غیب موجود است، مرتبط شد. همینطور که اگر در مورد خدا فقط فکر کنید، هیچ وقت دلتان خدایی نیست، در رابطه با معرفت با امام زمانg نیز باید معرفت حضوری و قلبی داشت.
افلاطون متوجه است در مورد ارتباط با مُثُل باید به دنبال راهی باشد که بتوان با مُثُل ارتباط قلبی داشت، غافل از این که در این راه باید ایمان در میان باشد و این کار انبیاء است و نه فیلسوفان که عرض شد آکوئیناس در این رابطه میگوید آن چه آرزوی فیلسوفان بود را پیامبران محقق کردند. و در این رابطه باید متوجه بود روش دینی روش بسیار ارزشمندی است و بسیاری از موانع بهراحتی با حضور دین در زندگی رفع میشود در صورتی که متوجه باشیم شناخت امام زمانg و انتظارِ حضور او در مناسبات فردی و اجتماعی از اصول اساسی دینداری است. مشکلاتی که ما داریم به سبب صد سال تفکری است که فرهنگ مدرنیته در زندگی ما وارد کرد و فکر کردیم با فرهنگ غربی میتوانیم بر مشکلات زندگی فائق آییم و همین امر موجب ایجاد حجاب بین ما و درک حضوری امام زمانg شد. باید از خود بپرسیم این ظلمات از کجا پیدا شد که به جای نظر افراد جامعه به حقیقت قدسی امام زمانg طوری شدهایم که باید وجود حضرت را برای جوانانمان ثابت کنیم. معلوم است وقتی که نور نرسد، میگوییم نور کو؟ طوری عمل میکنیم که نور امامg به جامعه نمیرسد، بعد گفته میشود به چه دلیل امام هست، همینطور که بعضی جوانان در اصل نبوت و معاد گرفتار شک شدهاند. علت این مشکل این نیست که ادلهی کافی در اثبات این موضوعات نداریم علت اصلی آن است که در زندگی خود نظر به جاهایی انداختیم که حجاب بین ما و حقایق قدسی شده.- ۹۰/۰۹/۲۲