جان ولىُّ اللّهالأعظم همانند آتش گلانداخته، سراسر وجودشان را از نور حقّ گرم کرده و لذا اگر ذغال سردِ وجود ما به آن وجود مقدس نزدیک شود، از انسانی سرد و تاریک، انسانى گرم و امیدوار پدید میآورند.
تمام ابعاد وجودی امام نمایاننده و مُظهِر حقّ است و بههمین جهت در زیارت آلیاسین عرضه میدارید: «السَّلاَمُ عَلَیْکَ حِینَ تَقُومُ السَّلاَمُ عَلَیْکَ حِینَ تَقْعُدُ السَّلاَمُ عَلَیْکَ حِینَ تَقْرَأُ وَ تُبَیِّنُ. السَّلاَمُ عَلَیْکَ حِینَ تُصَلِّی وَ تَقْنُتُ السَّلاَمُ عَلَیْکَ حِینَ تَرْکَعُ وَ تَسْجُد» سلام ما بر تو هنگامی که میایستی و مینشینی، سلام ما بر تو هنگامی که بهنماز و قنوت میپردازى. سلام ما بر تو هنگامى که رکوع و سجود بهجاى میآورى. شما حتّی به نشستن امام سلام مىدهید زیرا نشستن حضرت هم عین بندگی است. با توجّه به اینکه هدف از خلقت ما بندگی خدا است پس مقصد اعلاى ما آن چیزى است که امام در شخصیت خود به نمایش آوردهاند. تمام ناامیدىها و احساس بیمعنا بودنهاییکه در ما هست بهجهت نزدیکی به نقص هایی است که در امامِ ما نیست ولی در ما هست. وقتی معلوم شد مقصد جان انسان، امام است، معلوم میشود گرماى وجود انسان و امید او وقتى رخ مینمایاند و طلوع میکند که به امام نزدیک شود وگرنه سرد و مأیوس خواهد ماند. باید بهخوبی روشن شود برای نجات از سردی و یأس، یکراه بیشتر نیست و آن نزدیکشدن به امام است، تا همهی خلأهایی که نسبت به بندگی خدا داریم و ریشهی یأس و ظلمات ما هستند، آرامآرام مرتفع شوند و ما از ناخودِ خود به خودِ اصیل خود برگردیم و دیگر خودمان براى خودمان مسئله نباشیم. چقدر نزدیکی به خودِ اصیل که با بندگی خدا حاصل میشود گرم و با طراوات است و چقدر امام در این رابطه براى جان ما حقیقى و آشناست، او غایتِ رغبت ما است، او همان خودِ پُر رونقِ به ثمر رسیدهی جان ما است، اصلاً او خودِ خود ماست. مگر نه اینکه حقیقت ما بندگی خدا است، و مگر نه اینکه امام انسانی است که در مقامِ عین بندگی است؟ پس او همهی حقیقت ما است، حال بگو مگر مىشود کسى با خودش یعنی با امامش غریبه باشد، و امام زمانش را نشناسد، مگر ما سنگ هستیم، مگر ما یخ سرد میباشیم، مگر ما دل نداریم که به دلدار خود که اصلِ رونقگرفتهی خود ما است، نظر نداشته باشیم؟
وجود مبارک ولىُّاللّهالأعظمg در عالم بهعنوان خاتم ولایت، پیامى است تا بشر بداند با عالم غیب چگونه باید مأنوس باشد و چگونه در آن آرامشِ پایدارِ ارتباط با خدا میتوان در نشاط بندگی بهسر برد و در غربت زمین سرگردان نماند.
همهی آنچه برای غلبهی جنبهی الهی بر جنبهی زمینی نیاز هست در مقام امام و راه و رسم او هست و ما باید با نزدیکى به او بفهمیم چگونه در غیب و با غیب مىتوان زندگى کرد تا در سردى و غربت زمین، سیاه و افسرده نشویم. حیات و یگانگی شخصیت و با خود بودن، همه و همه مقام غیبِ وجود انسان است و امام صورت فعلیتیافتهی چنین احوالاتى است و لذا با نزدیکی به امام در آرامشِ پایدارِ ارتباط با خدا، خود را مىیابى، و در ذیل نور امامی که در چنین حالی مستقر است احساس میکنی تنها و غریبه نیستی، با امامی هستی که روح پیشرو توست، همان تویىِ توست که جلو رفته. بههمین جهت کافی است ما بتوانیم نظرها را از الگوهای دروغین برگردانیم و با معرفت به مقام امام به او نظر کنیم، همینکه واقعاً به او نظر کنید او در نظر شما حاضر است. حضرت امیرالمؤمنینu به رمیله فرمودند: «یَا رُمَیْلَةُ لَیْسَ یَغِیبُ عَنَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا مُؤْمِنَةٌ فِی مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا إِلَّا وَ هُوَ مَعَنَا وَ نَحْنُ مَعَه»[1][2] ای رمیله! هیچ مؤمنى در شرق و غرب عالم از نظر ما پنهان نیست، مگر این که او با ماست و ما با اوییم.
[1] - إرشاد القلوب إلى الصواب، ج2، ص 282.
[2] - حضرت در رابطه با شخصیتهایی که از امام زمانشان تبعیت ندارند میفرمایند: «یَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ حُلُومُ الْأَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَال» اى مرد نمایان ! اى کودک صفتانِ بىخرد که عقلهاى شما به عروسان پرده نشین شباهت دارد!(نهجالبلاغه، خطبهی 27)
- ۹۰/۰۹/۲۴