انتظار و زندگی در زمان باقی
«هست» در فارسی همان «حقّ» در عربی و «IS» در انگلیسی است. همه یک ریشه دارند و در همهی آن زبانها از طریق این واژه به «بقاء» نظر انداخته میشود. وقتی انسان توانست به بقاء وصل شود و با حق مرتبط گردد دیگر از گذشته و آینده آزاد است و لذا احساس پوچی و بیثمری نمینماید تا خود را لقمهای در دهان قطعهای از زمان احساس کند و گرفتار بیتاریخی شود، خود را با حق و همراه با تاریخِ جاری جهت ظهور حق، احساس میکند. در چنین شرایطی دیگر برای انسان فرق نمیکند که در گذشته باشد یا در آینده، چون در تاریخِ بقاء زندگی میکند، نه در تاریخ فنا، و فرهنگ انتظار چنین موقعیتی برای شخص منتِظر ایجاد میکند. در آن حالت تمام صحنههای تاریخ، هستهایی میباشند که به تو وصلاند و شخصیت تو را شکل می دهند.
برای معنی اتصال به عنوان نمونه؛ یک میز را در نظر بگیرید که به عنوان میز یکجایی تمام میشود، بعد هوا هست. هوا نیز از نظر هوا بودن در این اطاق، یکجا تمام میشود، بعد دیوار هست، یعنی هرکدام از این پدیدهها از نظر خودشان تکههای منقطع هستند، اما از نظر «هستْ» انقطاعی در کار نیست، همه در گسترهی هست قرار دارند. میز که هست، هوا هم که هست، دیوار هم که هست. یعنی اگر پای هست یا «وجود» به میان بیاید دیگر انقطاع معنی نمیدهد. گذشته دیگر گذشته نیست، چون نظر به جنبهی باقی پدیدهها میافتد. حال اگر نظرها به حضرت بقیت الله و ظهور آن حضرت بیفتد در آن منظر وجود حضرت آدمu تا نوح و ابراهیم و محمدf و سایر انبیاءh، و وجود مقدس حضرت اباعبدللهu و وجود مقدس حضرت مهدیg همه یک حقیقت خواهند بود و همه در فرهنگ بقیةالله حاضرند و شما نیز در این خطِ حضور و بقاء حاضر خواهی بود.
بس بلا و رنج بایست و وقوف |
تا رهد آن روح صافی زین حروف |
فروافتادن در کثرتهای تاریخی، بدون حضور در خط بقاء، عین بیتاریخی است و زندگی در بیرون تاریخ برابر است با سردی و پوچی. در چنین شرایطی اگر آدمها با نظر به فرهنگ بقیت اللّهی و ورود در عالَم انتظار، وارد تاریخ حقیقی شدند دیگر نه موضوع قرب و بُعد در میان است و نه موضوع بیرونافتادن از تاریخ، بلکه سراسر حضور خواهد بود.
در راستای حضور در تاریخ بقاء به ما فرمودهاند در هر صبح جمعه با دعای ندبه زندگی کنید چون از این طریق در مغز تاریخ و مغز هستی وارد میشویم و وسیعترین شکلِ احساس حضور و احساسِ بودن برای ما محقق میشود. آیا اگر کسی توانست از طریق دعای ندبه با تمام انبیاء و اولیاء الهی - از حضرت آدمu تا حضرت محمدf و تا حضرت بقیةاللهالاعظمg - همعهد شود، دیگر احساس بیتاریخی میکند؟[1] جوانانی که تحت تأثیر فرهنگ مدرنیته هستند، احساس بیتاریخی و پوچی خود را یک سرنوشت غیر قابل تغییر برای خود پنداشتهاند، در حالی که اگر وارد فرهنگ بقیة اللّهی و انتظار شوند میفهمند خداوند آنها را برای حضوری دیگر آفریده که در آن حضور یک دنیا امید و نشاط نهفته است.
تا کارد دنیای مدرن به مغز استخوان ما نخورد نمیفهمیم انتظارِ نظام بقیةاللّهی چقدر در امروز ما حیاتبخش است. بنده با این امید این بحث را شروع کردم که ابتدا تئوری فرهنگ انتظار شناخته شود تا آرامآرام با رفع حجابها وارد عملِ انتظار شویم. در آن صورت است که روشن میشود اگر وارد آن فکر و فرهنگ شوید هرکدام از شما امیدوارترین شخصیت روزگار خواهید بود. در آن حالت اصلاً برای شما مهم نیست که زندگی مادی را به سختی بگذرانید یا به آسانی. گفت:
آنکه از خورشید باشد پشتگرم |
از ترشرویی خلقش چه گزند |
پس از مقدماتی که گذشت سخن خود را در این جمله میتوانم خلاصه کنم:
«آنهایی که در بستر تاریخِ انبیاء نظر به ظهور مهدیg دارند، -که محل ظهور همهی اسماء الهی است- تاریخیترین ملتها خواهند بود و در همهی تاریخ بهسر میبرند. و این تنها راهِ برونرفت از ظلمات آخرالزمان و نجات از گسستگی تاریخی فرهنگ مدرنیته است».
چنین انسانهایی نهتنها بیرون تاریخ نیستند بلکه تاریخساز میباشند، اینها اجازه نمیدهند فرهنگ مدرنیته طراحیِ تاریخِ ملل را به عهده بگیرد و بشریت را گرفتار بیتاریخی کند.
پیامبرانِ تاریخ هرکدام مظهر چند اسم از اسماء الهی میباشند، و رسول خداf نیز حامل همهی اسماء الهیاند، ولی همه و همه زمینهی ظهور اسماء الهی را در بستر ظهور مهدی امتg جستجو میکنند و لذا همهی ائمهh افقشان؛ مهدیg است، زیرا او مظهر ظهور همهی اسماء الهی است.
همانطور که مریدِ بصیر متوجه مرشد خود است، همهی انبیاء و اولیاء متوجه ظهور مهدیg هستند و از این طریق در عین اینکه با تمام وجود در مسیر تاریخی خود در فعالیت بودند، نظر به حضرت بقیةاللهg داشتند و از آن طریق خود را در حیات تاریخ نورانی جای میدهند.
- ۹۰/۰۹/۲۷