بسم الله الرحمن الرحیم
اَلسَّلامُ عَلَی مُحْیِی الْمُؤمِنینَ وَ مُبیرِ الْکافِرینَ
اَلسَّلامُ عَلَی الْمَهْدِیِّ الْاُمَم اَلسَّلامُ عَلَی الْقائِمِ الْمُنْتَظَر وَ الْعَدْلِ الْمُشْتَهَر
اَلسَّلامُ عَلَی بقیت اللهِ فی بِلادِهِ[1]
سلام بر آن امامی که موجب احیاء مؤمنین و نابودی کافران خواهد شد.
سلام بر مهدی امّت، سلام بر قائم منتظَر و عدل مورد نظر...
سلام بر بقیةالله در هرجایی، که آنجا شهر خدا خواهد بود.
عامل توقف در تغییر سرنوشت
عنوان بحث؛ «فرهنگ انتظار و حضور در تاریخ توحیدی» است. پس از سلام و صلوات بر حضرت بقیةاللهg، بحث بنده شامل دو مقدمه و پنج موضوع و یک نتیجه است که امیدوارم از این طریق بتوانم عرض خود را خدمت عزیزان ارائه دهم و در انتها توانسته باشم تفاوت «بیتاریخی» و «تاریخداشتن» یک ملت را تبیین نمایم تا روشن شود چگونه اندیشهی انتظار، انسان را از بیتاریخی نجات میدهد و موجب گستردگی وجود او و نشاط و امیدی میشود که گویا انسان با همهی اولیاء و انبیاء همتاریخ شده است.
وقتی متوجه باشیم از نظر تاریخی در شرایطی قرار داریم که فرهنگ مدرنیته با حاکمیت فرهنگ خاص خود و نفی گذشتهی ملتها، «اکنون» و «آینده»ی ملتها را از آنها میگیرد و در آن حال افراد نمیتوانند به آیندهی خود فکر کنند. و وقتی متوجه باشیم در جامعهی تحت تأثیر فرهنگ مدرنیته «زمانِ پیوسته»ی ملتها به «زمان گسسته» و قطعاتی جدا از هم تبدیل میشود و در زمانِ گسسته، هیچ تصمیمی برای تغییر سرنوشت نمیتوان گرفت. آری وقتی به دو نکتهی فوق توجه کنیم؛ متوجه میشویم جایگاه فرهنگ مهدویت و انتظار در کجای زندگی ما قرار دارد و چگونه از آن طریق روح جامعهی منتظر به وسعت تاریخِ همهی انبیاء و اولیاءhوسعت مییابد، وامید رهایی از چنگال فرهنگ مدرنیته ممکن میشود.
امیدوارم عزیزان با توجه به نکتهی فوق عنایت کرده باشند که تاریخِ هر قوم با آیندهای که در نظر دارد تعیین میشود و برای آیندهداشتن، تذکر نسبت به گذشته لازم است و تا ما نفهمیم نشاط ملتها باید حتماً نشاط تاریخی باشد، نمیتوانیم زندگی خود را معنی کنیم، چون در حیات گستردهی تاریخی است که یک ملت میتواند همزبان شود. یکی از مشکلات بزرگی که امروزه به سراغ ما آمده همان است که گفت:
من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر |
من ناتوان ز گفتن و خلق از شنیدنش |
علت تنهایی و ناهمزبانی خود را باید در گسستگی تاریخی جستجو کرد. ما در شرایطی هستیم که نمیدانیم «تاریخِ پیوسته» یعنی چه، تا نسبت به آن حساس شویم و گسستگی تاریخی امروزمان را درست ریشه یابی کنیم. در گسستگی تاریخی، انسان دیگر نمیداند چه بوده است تا بفهمد حالا چه باید باشد. یک نویسنده کانادایی کتاب کوچکی تحت عنوان «خرسی که میخواست آدم شود» نوشته بود، او در این کتاب میخواست حرف بزرگ زمانه را بزند. خرس به گذشتهی خود که گذشتهی خرسبودنش بود، پشت کرده و آمده بود تا مثل آدمها زندگی کند. او مثل آدمها باید ریشهایش را میتراشید و کروات یا پاپیونی میزد و با کیف و لباس و کفش و ... به اداره میرفت، از این نوع زندگی خیلی در زحمت بود میخواست روی صندلی بنشیند، دمش مزاحم بود، از آن طرف خرسی که بخواهد ریش خود را بتراشد بسیار ماجرا دارد. بالاخره متوجه شد که برای خرس، مشکل است که چیزی غیر خودش باشد، پس از مدتی تصمیم گرفت به زندگی خرسی خود برگردد، حالا یادش رفته بود که زندگی قبلیاش چگونه بوده است - از گذشتهی خود گسسته بود- زمستان شد، نزدیک غار آمد، اما نمیداند چه کار کند - خرسها زمستانخوابی دارند- همانجا زیر برفها ماند و مرد.
چیزیکه بنده در صددِ بیان آن هستم برکات حضور در «زمانِ پیوسته» است، و اینکه رمز و راز نجات ملتها در شرایط جدید حضور در زمان پیوستهی خودشان میباشد. این همان چیزی است که خرس با اینکه از زندگی مدرن دلزده شد، ولی نتوانست آن را بیابد. مدرنیته تاریخ همهی اقوام را با تاریخ غربی میسنجد و همهی ملتها را از گردونهی تاریخِ خودشان بیرون میکند و آنها را گرفتار زمانِ گسسته مینماید و در نتیجه ملتها راهی جز ادامهی زندگی مدرن نمیشناسند و اشکال اساسی وقتی بهوجود میآید که طراحی تاریخ را به عهدهی غرب بگذاریم تا ما را از تاریخ خودمان بیرون بیندازد.
توجه به آفتِ گسستهشدن از زمانِ گذشته حرف جدیدی نیست. دانشمندان بزرگ آن را متذکر شدهاند. «اُمّ سِزِر»[2] از شاعران و قهرمانان مبارزه با استعمار در آفریقا، در اشعارش میگفت: «ای مردم آفریقا! گذشته و آیندهی ما را مدرنیته از ما گرفته و در نتیجه ما هیچ تصمیمی نمیتوانیم بگیریم». چون به واقع تا ملّتی جایگاه تاریخی خود را نشناسد نمیداند کیست و چه باید بکند. وقتی حضرت اباعبداللهu در مقابل یزید میفرمایند من میخواهم جامعه را به سیرهی پیامبرf برگشت دهم، از این طریق عملاً راهِ نجات را نشان میدهند، آنهم در مقابل فرهنگ معاویهای که با استقرار در شام سعی دارد فرهنگ رُمی را جایگزین فرهنگ اسلامی کند و ملت اسلام را از ریشهی تاریخی خود جدا نماید.[3]
موضوعِ انتقاد به غرب یک بحث است و راه برونرفت از آن بحث دیگر. در خودِ غرب بهترین و دقیقترین انتقادها نسبت به فرهنگ مدرنیته شده است و بسیاری از آن مطالب برای سایر ملتها نیز قابل استفاده است. ولی آنچیزی که هر ملّتی باید از درون خود بیابد، راهِ برونرفت از غربزدگی و بیتاریخی است. آن عاملی که نمیگذارد یک ملّت تصمیمی مطابق روح خود بگیرد جداشدن از حیات تاریخیاش میباشد.
بسیاری از نخبگانِ جهان اسلام همان طور که حضرت اباعبداللهu از حاکمیت یزید ناراضی بودند، ناراضی بودند اما راهی برای برونرفت پیشنهاد نمیکردند - آنگونه نارضایتیها ضرری برای حاکمیت یزید نداشت- حضرت اباعبداللهu نگاهها را به سیرهی رسولخداf و حضرت علیu انداختند و راه برونرفت را در ادامهی گذشتهی توحیدی مردم نشان دادند، حضرت بهخوبی میدانستند در این روش چه برکاتی نهفته است. ایشان وقتی میخواستند از مکه به طرف کربلا بروند، همه به حضرت نصیحت میکردند که آقا! حرف شما در نفی حاکمیت یزید حق است، اما شما در این راه شهید میشوید. آنها درست میگفتند و امام حسینu هم در فهم این نکته عقبتر از ابنعباس و عبداللهبنجعفر و فَرَزْدَق و امثال آنها نبودند ولی آنها چیزی را نمیفهمیدند که حضرت اباعبداللهu میفهمیدند و آن عبارت بود از نشاندادن راه ِ برونرفت از ظلمات معاویه. به قول شهید مطهری«رحمةاللهعلیه» آنها میخواستند امام را نگه دارند ولی امام میخواست اسلام را نگه دارد و جهان اسلام را از خطر اضمحلال نجات دهد. حضرت اباعبد اللهu نشان دادند آینده سالم در گرو اتصال به تاریخ توحیدی گذشته است. حضرت در بدو حرکت از مدینه در وصیت خود به محمد حنفیه میفرمایند: «إنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّیf أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی»[4] من براى سرکشى و عداوت و فسادکردن و ظلمنمودن از مدینه خارج نشدم بلکه نهضت من برای اصلاح امت جدّم میباشد، من در نظر دارم امر به معروف و نهى از منکر نمایم، من میخواهم مطابق سیره جدم رسول خدا و پدرم على بن ابى طالب«علیهماالسّلام» رفتار نمایم.
تأکید بنده این است که حضرت سید الشهداءu راه برونرفت از ظلمات دوران را در دو چیز میدانستند؛ یکی در اتصال به گذشتهی تاریخی امت اسلام، و دیگری در توجه به آرمان بلندی که سیر تاریخِ توحیدی به آنسو نظر دارد.
[1] - مفاتیحالجنان، قسمتی از زیارت مخصوص امام زمانg.
[2] - امه سزر شاعر متعهد، نویسنده، نمایشنامهنویس و سیاستمدار سیاهپوست فرانسوی. تولد او را در 25 جون 1913 در جزیرۀ مارتینک در حاشیۀ کارائیب نوشته اند که در هفدهم اپریل در سن 94 سالگی در شهر فور دو فرانس در جزیرۀ مارتینیک چشم از جهان پوشید.
[3] - در رابطه با این موضوع میتوانید به پاورقیهای صفحات 26 تا30 از کتاب «کربلا؛ مبارزه با پوچیها» از همین مؤلف رجوع فرمایید.
[4] - بحارالأنوار، ج44، ص 329.
- ۹۰/۰۹/۲۷