مدیحهسرایىِ تجدّد
در دورهی تجدّد نسبت ما با عالم، نسبتی خودخواهانه و متکبّرانه بود و در این امر به شیطان اقتدا مىکردیم که ما را به شجرهی ممنوعه نزدیک کرد و از عبودیت بازمان داشت. با نزدیکی به شجره بهخود حقّ دادیم هرطور که خواستیم اشیاء را تعریف کنیم و در آنها تصرّف نمائیم. در فرهنگ انتظار و با نظر بهظهور ولایتِ امام عصرg این نسبت بهکلّی تغییر میکند. در عالم بقیةاللهg بر مبنای تحقّقِ نفس مطمئنّه و با نظر به مخلوقیّت و عبودیت خود زندگى مىکنیم نه بر مبنای نفس امّاره و حاکمیّت شیطان، به همین جهت در عالم بقیةاللّهی، علم معناى دیگری بهخود خواهد گرفت و با نظر به جنبههای کیفی عالم، بیش از آنکه به زمین بچسبیم به آسمان متّصل خواهیم شد، و بیش از آنکه ماهیات حجاب حقّ شوند، «وجود» آینهی حقنما خواهد شد. آنکس که معنی بقیةالله را بشناسد مىفهمد فرهنگ تکنولوژىِ غربی به مثابهی شجرهی ممنوعه، چه جایگاهی دارد، در آنصورت مدیحهسراى تجدّد نخواهد شد.
ما به هراندازه که به بىثمرى زندگی آگاه شده باشیم، مىتوانیم به افق متعالىِ «وجود» که با نور بقیةاللهg رخ مینمایاند، نظر کنیم. ما باید متوجّه باشیم در ظلمات آخرالزّمان نسبتهایى که با خود و با طبیعت داریم خودمدارانه است و نه خدامدارانه. همه چیز به خودمان ختم مىشود و خودمان در خودمان متوقفیم. یعنى در دنیاى جدید انتهاى کارها بر هوسها و نیستىها تکیّه دارد و نه بر حقّ و هستى. ما دقیقاً به همان اندازه که معنای انسانیت را در کیفیاتی چون عشق و مهر و حکمت و عفو و عدالت - که در دنیای کثرات یافت نمیشوند و مخصوص خدا و انساناند- درست دریابیم وارد انتظار شدهایم و به همان اندازه برتری بُعد غیبی عالم و آدم را بهتر میپذیریم. عشق و عدالت و گذشت، کیفیاتی هستند که با غلبهی جنبهی غیبیِ عالم بر جنبهی مادی آن ظهور میکند و برای رسیدن به چنین روحیاتی باید نظرها به غیب عالم بیفتد و این یعنی انتظار حضرت بقیةاللهg که انتظارِ واقعیترین واقعیات عالم است. در حالی که آنچه علم مدرن «واقعیت عینی» میخواند همچون ابر، بیدوام و ناپایدار و پوچ است، باید به بقیةاللهg نظر دوخت.
علم تجربىِ امروز با ساختار روحِ بشری پایهریزى شده که از آسمان معنویت و بندگی خدا بریده است و بههمین جهت بیشتر استیلاجو و تکنیکى است و تصویرى اعتبارى از طبیعت به آدمى ارائه مىدهد تا بشر بر مبناى نگاه کمّىِ ریاضى در طبیعت تصرّف کند. دانایی به این علم نه به مراتب وجودِ آدمى مىافزاید و نه معرفت باطنى او را افزایش مىدهد، بیشتر ابزارى نیرومند براى عینیّت بخشیدن به سیطرهجویى بشر مدرن است. در حالیکه علمِ عالَمِ ولایت حضرت بقیةاللهg علم هدایت است و بیش از آنکه حصولى و بیگانه از جان آدمى باشد از مقولهی حضور و شهود است و با قرب و کمال آدمى همراه خواهد بود، بدون آنکه ماهیّت تکنیکى داشته باشد. علمى است براى تجافى از دار غرور و إنابه به دار خُلود، علمى است در قلمرو حقیقتِ دیانت برای اتصال معنوى انسان به ساحت قدس. در ساحت علمِ حضرت ولیّعصرg، آدمى حقیقت متعالى خود را باز مىیابد و با کائنات و با خود، همسخن و همدل مىگردد.
در فضایی که مدرنیسم برای بشر ساخته انسان هر چیزى را براى خودِ طبیعی خود مىخواهد بدون آنکه بداند خود را براى چه مىخواهد. وقتی هرکس خود را برای خودِ زمینی اش بخواهد ماهیّت علم، تکنیکى مىشود و در آن صورت بشر فقط میتواند ابزار بسازد تا خود را در زمین مقیم سازد و راحتتر به این اقامت ادامه دهد. در این فضا دیگر خودِ طبیعى بنا نیست فداى ساحتی برتر از خود شود. یعنى بنا نیست مقصد و مآل انسان، خداى انسان باشد، بلکه مقصد و مآل او، خود اوست، علم تکنیکی براى راحتیِ همین خود است، این غیر از آن شرایطی است که بشر به کمک علم، نظر به ساحات متعالی عالم داشته باشد و با آن عوالم متحد گردد. «علم» در عالَمى که انسان به ساحاتی بالاتر از ساحت طبیعىِ انسان مىنگرد، علمى انکشافى است و موجب رفع حجاب است تا انسانها بیگانه از عالم غیب نمانند و به بیکرانهی عالم وجود - و نه موجود- نظر کنند و با آن بهسر برند. این همان علمِ جدایى و تجافى از عالَم غرور و فریب، و ورود و بقاء در عالم خلود و شهود است که رسول خداf در وصف آن به ابن مسعود فرمودند: «یَا ابْنَ مَسْعُودٍ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَإِنَّ النُّورَ إِذَا وَقَعَ فِی الْقَلْبِ انْشَرَحَ وَ انْفَسَحَ. فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَهَلْ لِذَلِکَ مِنْ عَلَامَةٍ؟ فَقَالَ: نَعَمْ التَّجَافِی عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِهِ»[1] ای ابن مسعود: هرکه را خداوند براى پذیرش اسلام شرح صدر دهد او بر نورى الهى باشد، که چون آن نور در دل افتد پیوسته گسترش و وسعت گیرد. گفتند: یا رسولالله! این نور علامتى دارد؟ فرمودند: آرى! پشتکردن بهدنیاى فریبنده و روآوردن به جهان ابدى و پاینده، و آمادگى براى مرگ قبل از رسیدن آن.
وقتی فهمیدیم جهانِ واقعی تنها در غیب عالم است و انسان با قلب خود میتواند با آن عالم مرتبط باشد، نه تنها چگونگی تجافی و فاصلهگرفتن از دنیا و دار فریب معلوم میگردد بلکه معنی غیبتِ حضرت بقیةاللهg نیز روشن میشود. زیرا بیش از آنکه حضرت از غیب به ظهور آیند باید مردم از دار غرور به عالم واقعی سیر کنند و در انتظار خود فعّال باشند تا یاد بگیرند چگونه با غیبیترین و اصیلترین حقیقت عالم مرتبط گردند.
- ۹۰/۰۹/۲۷