نقش عقل در فهم مقام امامg
در مورد آرمان بلندی که سیر تاریخِ توحیدی به آن نظر دارد باید گفت:
«وقتی متوجه باشیم غفلت از معرفت صحیح نسبت به حجت خداg موجبِ در پردهماندن آن حضرت و عامل ادامهی سرگردانی بشر است، باید راه نجات را در رویکرد صحیح نسبت به معرفت به مقام آن حضرت، و انتظار آن حضرت جستجو کرد.»
همان طور که در مورد خداشناسی، وقتی آلوده به خرافات میشویم که معرفت صحیحی نسبت به خدا نداشته باشیم و در آن صورت است که این فکر پیدا میشود که ای کاش خدا اینجا بود تا موهایش را شانه میکردم ویا اُلاغش میآمد این علفها را میخورد. در بارهی سایر معارف الهی هم وقتی گرفتار آسیب میشویم که بدون معرفتی صحیح آنها را پذیرفته باشیم. البته استدلال عقلی موجب جدایی باورهای خرافی از باورهای حقیقی میشود. استدلال؛ به خودی خود ما را به مقصد نمیرساند، قلب باید در صحنه باشد تا زمینهی ارتباط انسان با حقایق متعالی فراهم شود. استدلال باعث میشود که ما موضوع را درست ببینیم تا پس از آن بتوانیم با روشهایی که شرع مقدس در مقابل ما قرار میدهد با حقایق مرتبط شویم. بر همین اساس در مورد وجود مقدس حضرت صاحبالامرg؛ هم باید عقلاً و از طریق استدلال مسئله را بشناسیم.
وقتی از شما بپرسند به چه دلیل انسانِ کامل یعنی امام زمانg در گسترهی تمام هستی حاضر است؟ باید بتوانید روشن کنید که «انسانیت» یک حقیقت مقول به تشکیک است، یعنی شدت و ضعف برمیدارد، مثل نور یا وجود است. ملائکه موجودند، زمین هم موجود است، خدا هم وجود دارد، همهشان وجود دارند امّا تفاوتشان از نظر وجودی در شدت و ضعف آنهاست. زمین موجود است با درجه نازله، ملائکه موجودند با درجه بالاتر ولی خدا عین وجود است. عین وجود یعنی خودش وجود است و همهی وجودها هم از اوست. در مورد انسانیت هم موضوع از همین قرار است که مقول به تشکیک است و وجودش در آدمهای مختلف شدت و ضعف دارد. حضرت امامخمینی«رحمةاللهعلیه» نسبت به دشمنان اسلام انسانترند و انسانیت در ایشان با شدت بیشتری موجود بود. از طرفی هرچیزی که دارای شدت و ضعف است از یک طرف دارای مرتبهها و از طرف دیگر دارای نهایتی است که اصل و علت همهی مرتبههای مادون میباشد. مثل وجود که مرتبهی نهایی آن عین وجود و وجود مطلق است و همهی وجودات به آن ختم میشود، انسانیت هم شدت و ضعف دارد، پس حتماً به یک «عین الانسان» ختم میشود. همانطور که وقتی شما در مورد «حیات» صحبت میکنید میگویید؛ انسان حیات دارد، ملائکه هم حیات دارند، گیاهان هم حیات دارند، ولی حیاتِ همه به عین حیات که حضرت رب العالمین است ختم میشود. همینکه حیات من و شما در صحنه هست خبر از وجود عینالحیات میدهد. در مورد انسان هم موضوع از همین قرار است و همینکه انسانیت در صحنه است خبر از وجود «عین الانسان» میدهد. البته لازم است این موضوع را به نحو کامل در کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» پیگیری بفرمایید. خواستم عنایت داشته باشید که چگونه باید در رابطه با وجود مقدس انسان کامل استدلال کرد.
وقتی روشن شد «عین الانسان» در عالم هست، هر اندازه بخواهید انسان باشید باید با عین الانسان مرتبط شوید، همانطور که وقتی «عین تری» داشته باشید، هرقدر تری بخواهید باید از عین تری بگیرید. هرکس ارتباطش را با عینالانسان قطع کند عملاً از مسیر انسانیت خارج شده. در همین رابطه رسولخداf میفرمایند: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَهُ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة»[1] هرکس بمیرد و امام خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است. پس بدون ارتباط با امام که همان عینالانسان است ممکن نیست کسی وارد مسیر کمال شود - که باز تأکید میکنیم این بحث به طور مفصل در کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» مطرح شده است- نکتهی مهم آن است که بدانیم انسانیت انسانها را «عینالانسان» تغذیه میکند.
با این فرض که بهترین راه نجات از آسیبهای اندیشهی انتظار، درستمطرحکردنِ مبانی معرفتی مهدویت و انتظار است. وجود دلایلی عقلی در اعتقاد به مهدویت موجب میشود تا خرافات نتوانند جای خود را در عقاید عالیه باز کنند. ابتدا باید عقل متوجه شود عینالانسان به عنوان واسطه فیضِ بین خدا و عالم هستی در صحنه است. چون انسانیت یک حقیقت تشکیکی و دارای شدت و ضعف است و هر حقیقت تشکیکی یک وجه کامل و تمام دارد که مراتب پایینترِ آن، همه جلوهی آن هستند و همین که انسانیت با شدت و ضعف در همه انسانها موجود است، دلیل است بر آنکه حقیقت انسانیت دارای جنبهی تامّ و تمامی است که همان انسان کامل است، و به عنوان کاملترین مخلوق واسطه بین خداوند و سایر مخلوقات است.
- ۹۰/۰۹/۲۷